کد مطلب:5855 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:237

پیامبر و فراموشی قرآن
بخاری [1] و مسلم [2] از ابواسامه، از هشام بن عروه، از پدرش، از عایشه نقل كرده است كه گفت:

رسول خداصلی الله علیه وآله شنید كه شخصی شبانه سوره ای از قرآن را تلاوت می كند، پس گفت: خدایش بیامرزد آیه كذا و كذا از سوره كذا و كذا را كه فراموش كرده بودم، به یادم انداخت.

هم چنین بخاری در روایت دیگری از علی بن مُسهر از هشام از پدرش از عایشه نقل كرده كه گفت:

پیامبر قاریی را شنید كه شب در مسجد قرآن می خواند، پس گفت: خدا او را بیامرزد، آیه كذا و كذا از سوره كذا و كذا را كه فراموش كرده بودم به یادم آورد.

آیا معقول است پیامبری كه خدای سبحان با قرآن او را فرستاده است و قرآن معجزه جاویدانش است كه از روز نزولش، و حتّی قبل از این كه آیه آیه نازل شود، همه قرآن را از حفظ بوده است، اكنون آیاتی از قرآن را فراموش كند؟

خداوند می فرماید: «لا تُحَرِّكْ بِه لِسانَكَ لَتَعْجَلَ بِه» [3] ؛ قرآن را با حركت زبان نخوان و برای خواندنش عجله مكن.

هم چنین می فرماید: «وَ اِنَّهُ لَتَنْزیلُ رَبِّ الْعالَمینَ - نَزَلَ بِهِ الرُّوْحُ الاَمینُ - عَلی قَلْبِكَ لِتَكُوْنَ مِنَ الْمُنْذِرینَ - بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبینٍ - وَ اِنَّهُ لَفی زُبُرِ الاَوَّلینَ» [4] ؛ و این قرآن به تحقیق كه از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است - جبرئیل امین او را بر قلبت نازل كرد تا مردم را هشدار و انذار دهی و با زبان عربی فصیح نازل شده است. و یاد این قرآن در كتاب های پیامبران گذشته نیز آمده است.

ولی دروغ گویان و دغلبازان و افتراكنندگان، قبول ندارند جز این كه هر سخن پوچ و هر یاوه و باطلی هست و هر سفسطه و خرافاتی كه هست و عقل و ذوق سالم آن را هرگز نمی پذیرد به پیامبر خدا نسبت دهند.

لذا این وظیفه پژوهشگران مسلمان است كه رسول خدا را از امثال چنین روایت های دروغینی منزه سازند؛ روایت هایی كه كتاب های حدیث و خصوصاً صحاح اهل سنت، پُر از آن هاست.

آن چه تاكنون ذكر شده، فقط چند نمونه از دو كتاب بخاری و مسلم است كه نزد اهل سنت، صحیح ترین و معتبرترین كتاب ها پس از قرآن است.

پس اگر صحاح كه معتبرترین كتاب ها است، این چنین قداست رسول اكرم صلی الله علیه وآله را زیر سؤال می برند و عصمتش را مورد طعن قرار می دهند، از سایر كتاب ها دیگر چه بر خواهد آمد؟!

این به خدا، مزخرفات ساخته و پرداخته دشمنان خدا و رسولش است كه برای خوش رقصی در دربار حاكمان بنی امیه، از دوران معاویه و پس از او، به چنین كاری دست زدند و كتاب ها را از احادیث دروغین پر كردند، كه غرضشان فقط طعنه بر صاحب رسالت صلی الله علیه وآله بود، زیرا از سویی، آنان به آن چه از نزد خدا بود ایمان نداشتند و از سوی دیگر می خواستند كارهای پلید و قبیح سرورانشان كه تاریخ مسلمین آن را به ثبت رسانده، توجیه و تاویل نمایند.

و همانا رسول خداصلی الله علیه وآله از آغاز بعثت آنان را معرفی كرد و به مردم هشدار داد كه مواظبشان باشند و از مدینه اخراجشان نمود و لعنشان كرد.

طبری در تاریخش آورده است كه:

رسول خداصلی الله علیه وآله ابوسفیان را دید كه بر چهارپایی سوار بود و معاویه آن را می كشید و یزید از پشت سر آن را به حركت وامی داشت، پس رسول خدا فرمود: لعنت خدا بر او كه سوار است و بر او كه آن را می كشد و بر او كه از پشت به حركت وامی دارد [5] .

احمد بن حنبل در مسندش از ابن عباس نقل كرده كه گفت:

در یكی از سفرها همراه رسول الله صلی الله علیه وآله بودیم، پس شنیدم كه دو نفر ترانه می خوانند و یكی دیگری را جواب می دهد. ناگهان رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: ببینید این دو نفر، چه كسانی هستند؟ گفتند: معاویه و عمرو بن عاص. رسول خدا دستها را به آسمان بلند كرد و فرمود: خداوندا! آن ها را واژگون ساز و هر دو را در دوزخ افكن [6] .

روزی ابوذر غفاری به معاویه گفت:

روزی تو از نزدیك رسول خداصلی الله علیه وآله رد شدی، پس شنیدم كه آن حضرت فرمود: خدایا او را لعن كن و سیرش نساز جز با خاك [7] .

و همانا امام علی علیه السلام در نامه ای كه به اهل عراق نوشت فرمود:

به خدا قسم اگر همه آنان را ببینم كه زمین را پر كرده اند، هرگز نهراسم و وحشت به دل راه ندهم چرا كه در گمراهی آنان و هدایت خودمان شكی ندارم و كاملاً یقین دارم. و به تحقیق كه من برای دیدار پروردگارم، بسیار شوق دارم و برای رسیدن به ثواب و پاداشش، منتظرم. ولی آنچه زیاد، مایه تاسف و اندوه من است این است كه امر این امت بدست جاهلان و تبهكاران افتاده است كه اموال خدا را بین خودشان تقسیم می كنند و بندگان خدا را به بردگی و اسارت می گیرند. با نیكان دشمن و با ستمكاران یار و یاورند [8] .

پس اكنون كه رسول خدا آنان را كراراً لعن كرده است - چنانكه مشاهده كردید - و نمی توانند در آن احادیث اشكال كنند و ایراد بگیرند، زیرا تمام اصحاب از آن باخبرند، پس چاره ای نیست جز این كه در برابر آن ها، احادیث دیگری بسازند كه حق را باطل جلوه دهند و رسول خدا را مانند یك انسان معمولی معرفی كنند كه عصبیت جاهلیت او را فرا می گیرد و تا آخرین درجه عصبانی می شود كه هر كس و ناكس را لعن و ناسزا می گوید و آنان این احادیث را به خاطر دفاع و پشتیبانی از سرورانشان، وضع كردند.

مسلم [9] از عایشه نقل كرده است كه گفت:

دو نفر بر رسول خداصلی الله علیه وآله وارد شدند و مطلبی را به او گفتند كه من متوجه نشدم. پس او را خشمگین ساختند و او هم لعن و نفرینشان كرد. وقتی خارج شدند، گفتم: ای رسول خدا! هر كه از خیر بهره ای ببرد، این دو بیچاره هیچ بهره ای نبرند. گفت: چرا؟ گفتم: تو آن ها را لعن و نفرین كردی. گفت: تو نمی دانی من با خدایم چه شرطی كرده ام؟ به خدا عرض كرده ام كه خداوندا، من هم یك بشر و انسان معمولی هستم پس هر یك از مسلمانان را فحش دادم یا لعن كردم، تو آن را برایش اجر و زكات قرار ده [10] .

و ابوهریره از پیامبر نقل می كند كه گفت:

خداوندا من با تو عهدی می بندم، آن را مشكن! من تنها یك انسان معمولی هستم پس اگر هر یك از مؤمنین را اذیت كردم یا فحش دادم یا لعنت نمودم و یا كتك زدم، آن را برای او بجای نماز و زكات و تقرب به خودت در روز رستاخیز قرار ده!! [11]

با این روایت های دروغ، پیامبرصلی الله علیه وآله چنین معرفی می شود كه برای غیر خدا خشم می كند و فحش می دهد و سب و شتم می نماید و كتك می زند كسانی را كه شایسته لعن و سب و كتك نیستند!

این چه پیامبری است كه شیطان بر او عارض می شود و او را از مرز خردمندان خارج می سازد؟

آیا یك عالم مذهبی معمولی هم چنین رفتاری برای خودش می پذیرد؟!

آیا چنین كارهایی از شخصی مانند او قبیح نیست؟!

آری! از راه این روایت هاست كه حكّام بنی امیه، كه رسول الله آنان را لعن كرد و مورد تنفر قرار داد و نفرینشان نمود و برخی را كه كارهای زشت و ناروا مرتكب شده بودند، تازیانه زد و در جلوی روی مردم آبرویشان را برد، مظلوم و ستمدیده جلوه می كنند، بلكه جزء مردان تزكیه و پاك شده و مورد آمرزش و تقرب الی الله قرار گرفته، در می آیند!!

این روایت های دروغ و ساختگی، خود آبروی خود را می برد و دروغ پردازان را رسوا می سازد، چرا كه هرگز رسول خدا فحش دهنده و سب و نفرین كننده نبوده است.

این تهمت بزرگی است كه از دهانشان بیرون می آید كه خداوند بر آنان غضب نموده و لعنشان كرده و عذابی دردناك در انتظارشان قرار داده است.

یك روایت كه بخاری و مسلم از عایشه نقل كرده اند كافی است كه این ادعاهای دروغ را برملا سازد.

بخاری [12] از عایشه نقل كرده است كه گفت:

برخی از یهودیان نزد پیامبر آمدند و گفتند: «السّام [13] علیك» عایشه گوید: من گفتم: مرگ بر خودتان. لعنت و غضب خدا بر خودتان. پیامبر فرمود: عایشه! آرام باش زنهار از فحش دادن و تندی كردن! گفتم: مگر نشنیدی چه گفتند: فرمود مگر تو هم نشنیدی من چه گفتم؟ من دعایشان را برخودشان رد كردم و خداوند دعای آن ها را علیه من مستجاب نمی كند و دعای مرا علیه آنان مستجاب می كند [14] .

مسلم [15] آورده است كه رسول خدا نهی كرد كه مسلمان زیاد لعن كند و حتّی نهی كرد كه به حیوانات نیز لعنت نفرستید. به او عرض شد:

ای رسول خدا، دعا علیه مشركین كن. فرمود: من لعنت كننده مبعوث نشدم، بلكه به عنوان رحمت بر مردم، مبعوث گریدم [16] .

و این است كه با اخلاق والا و قلب مهربان پیامبر كه مخصوص آن حضرت بود سازگار است. لذا حضرت، هرگز كسی را كه مستحق نبود لعن نمی كرد و فحش نمی داد و تازیانه نمی زد و اگر غضب می كرد، فقط و فقط برای خدا غضب می كرد و اگر لعن می نمود، فقط كسی را لعن می نمود كه سزاوار لعن است و اگر تازیانه می زد، فقط می خواست حدود خدا را اجرا كند نه این كه بی جهت، بی گناهان را بدون هیچ شاهد و بینه و اقراری، تازیانه بزند.

ولی اینان كه سخت آتش گرفته بودند و دلشان سوخته بود از این كه روایت های لعن بنی امیه در میان مردم منتشر شده است، لذا این روایت ها را ساختند تا مردم را فریب دهند و درجه منحطّ معاویه را بالا ببرند و لذا مسلِم را می بینی كه پس از آوردن این روایت هایی كه لعنت رسول الله را برای معاویه، زكات و رحمت و تقرب به خدا می داند!!، روایتی را از ابن عباس نقل می كند كه چنین گفت:

با كودكان مشغول بازی بودیم، ناگهان پیامبر وارد شد، من خودم را پشت دری پنهان كردم. فورا آمد و محكم مرا كوبید و گفت: برو و معاویه را برای من بطلب. رفتم و برگشتم و به او گفتم: مشغول خوردن است. دوباره گفت: برو معاویه را بگو بیاید. رفتم و برگشتم و گفتم: هنوز هم مشغول خوردن است. فرمود: خداوند هرگز شكمش را سیر نكند [17] .

در كتاب های تاریخ می خوانیم كه امام نسایی پس از نوشتن كتاب خصائص كه آن را به فضائل امیرالمومنین علی علیه السلام اختصاص داده است، وارد شام می شود مردم شام جلو او را می گیرند و اعتراض كنان چنین می گویند:

چرا فضایل معاویه را یادآور نشده ای؟ می گوید هیچ فضیلتی برای او جز دعای پیامبر علیه او كه فرمود: خداوند هرگز شكمش را سیر نكند، اطلاع ندارم. آن ها خشمگین شده و آنقدر با تازیانه به زیر شكمش می زنند تا به شهادت می رسد [18] .

تاریخ نگاران یادآور شده اند كه این دعای پیامبر علیه معاویه به استجابت رسید و معاویه آن قدر می خورد و می خورد كه از خوردن خسته می شد، ولی هرگز سیر نمی شد [19] .

بخاری [20] از ابوهریره نقل می كند كه رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود:

مردی كه هیچ كار خیری در تمام مدت عمرش انجام نداده بود، وصیت كرد كه وقتی بمیرد، او را بسوزانند و نصف خاكسترش را در بیابان و نصف دیگرش را در دریا بریزند. چرا كه اگر خداوند بر او دست یابد او را به گونه ای عذاب می كند كه هیچ كس را در تمام دنیا عذاب نكرده است! خداوند به دریا دستور داد كه خاكسترش را جمع كند و به بیابان هم دستور داد كه خاكسترش را جمع كند، سپس به او گفت: چرا چنین وصیتی كردی؟ گفت: از ترس تو بود، و تو از من داناتری! پس خداوند او را آمرزید!!!

در همان صفحه نیز از ابوهریره نقل شده كه گفت:

رسول خداصلی الله علیه وآله را شنیدم كه می گفت: بنده ای گناهی كرد پس گفت: بارالها من گناه كرده ام، پس مرا ببخش. پروردگارش به او گفت: آیا بنده ام می داند كه پروردگاری دارد كه گناهش را می آمرزد یا او را مواخذه می كند؟ من بنده ام را آمرزیدم. مدتی گذشت باز هم آن بنده گناهی دیگر كرد. گفت: خدایا باز هم گناه كردم، مرا ببخش. خداوند فرمود: آیا بنده ام می داند كه پروردگاری دارد كه گناه را می آمرزد یا مواخذه می كند؟ من بنده ام را آمرزیدم. سپس مدتی گذشت و او باز هم گناهی كرد. باز درخواست عفو كرد و خداوند او را بخشید و فرمود: بنده ام را بخشیدم. پس هر چه می خواهد انجام دهد!!!

ای بندگان! این دیگر چه پروردگاری است؟! این چه خدایی است كه از كثرت گناهان بنده اش و كثرت مغفرت و آمرزش خویش، خسته و ملول گشته و به بنده اش اجازه می دهد كه هرچه می خواهد گناه كند و او را راحت بگذارد!!!

اینان به خدا دروغی بزرگ و تهمتی عظیم می دهند. و این افترایی بزرگ است كه از دهانشان بیرون می آید.

ای پیامبر نزدیك است كه جان عزیزت از شدت تاسف به این كه این ها به قرآن ایمان نیاورده اند، از كالبدت درآید و از دنیا بروی [21] .

آری! آن ها ادعا كرده اند كه پیامبر به عثمان گفته است:

هر كاری می خواهی انجام بده كه پس از امروز هیچ گناهی تو را زیان نمی رساند!!! [22]

و این وقتی بود كه به قول این ها، عثمان، ارتش العسرة را فراهم آورده بود. این مانند همان «برگه های آمرزش» است كه راهبان كلیسا می گرفتند و وعده بهشت به افراد می دادند!

پس دیگر عجیب نیست كه عثمان آن همه جنایت ها و كارهای پلید و زشت را مرتكب شود كه سبب انقلاب و شورش مردم علیه او شود و بدون غسل و كفن در مقبره غیر مسلمانان (یهودیان) دفن گردد.

«تِلْكَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ» [23] ؛ این ها آرزوهایشان است. بگو ای پیامبر، دلیل و برهانتان را ارائه بدهید، اگر راست می گوئید.


[1] صحيح بخاري، كتاب «فضائل القرآن» باب «نسيان القرآن».

[2] صحيح مسلم، كتاب صلاة المسافرين و قصرها» باب «الامر بتعهد القرآن...».

[3] قيامت (75) آيه 16.

[4] شعراء (26) آيات 191 - 195.

[5] تاريخ طبري، ج11، ص357.

[6] مسند احمد بن حنبل، ج4، ص421؛ تاريخ الكبير، طبراني، ج11، ص38.

[7] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج8، ص258.

[8] الامامة و السياسه، ابن قتيبه، ج1، ص137.

[9] صحيح مسلم، كتاب «البر و الصلة و الاداب».

[10] صحيح مسلم، ج8، ص24.

[11] صحيح مسلم، ج8، ص25.

[12] صحيح بخاري، كتاب «الادب» .

[13] سام به معناي مرگ است.

[14] صحيح بخاري، ج7، ص81.

[15] صحيح مسلم، كتاب البر و الصله و الآداب .

[16] صحيح مسلم، ج8، ص23.

[17] صحيح مسلم، ج8، ص27.

[18] الحفاظ، ج2، ص699؛ تهذيب الكمال، ج1، ص338.

[19] دكتر محمّد تيجاني تونسي در ادامه چنين افزوده است: به هر حال من هيچ اطلاعي از اين روايت ها كه لعنت را رحمت و نزديك شدن به خدا مي داند، نداشتم تا اين كه يكي از مشايخ تونس كه معروف به علم و دانش است، آن را به من يادآور شد. در يك جمعي نشسته بوديم و سخنان گوناگون گفته مي شد تا اين كه نام معاوية بن ابوسفيان به ميان آمد. آن شيخ با بزرگي و عظمت از او ياد مي كرد و مي گفت كه وي مشهور به سياستمداري و ذكاوت و حسن تدبير است و شروع كرد سخن گفتن از او و از سياستش و پيروزيش بر حضرت علي در جنگ. به سختي تحمل كردم و دندان بر جگر گذاشتم ولي او به همين هم بسنده نكرد كه بسيار بر معاويه درود فرستاد و ديگر توان تحمل را از دست دادم. به او گفتم: رسول خدا او را دوست نداشته و او را نفرين و لعنت كرده است.

حاضرين جلسه شگفت زده شدند و برخي از سخنم بسيار خشمگين گشتند. ولي شيخ با كمال آرامش مرا تصديق كرد. حاضرين بيش تر به تعجب افتادند و به او گفتند: ما چيزي نفهميديم. تو از يك سو او را مدح و ستايش مي كني و بر او درود مي فرستي و از سويي ديگر قبول داري كه رسول خدا او را لعن و نفرين كرده است. چگونه ممكن است؟ من هم همراه با آنان، همين پرسش را كردم. شيخ جوابي داد كه خيلي تعجب انگيز و غير قابل قبول بود. گفت: هر كس كه رسول الله او را لعن و نفرين كند، اين براي او زكات و رحمت و تقرب به خداي سبحان است. همه با شگفتي سؤال كردند: چگونه ممكن است؟ گفت: زيرا پيامبر گفته است: من هم انساني مانند شما هستم و لذا از خدا خواسته ام كه نفرين و لعنتم را بر شما، رحمت و زكات قرار دهد!! سپس اضافه كرد: و حتّي آن كسي كه پيامبر او را به قتل مي رساند، مستقيما وارد بهشت مي شود!! مدتي بعد، آهسته از شيخ سؤال كردم كه اين روايت عجيب را از كجا آورده است؟ او مرا به صحيح بخاري و صحيح مسلم حواله داد. آن احاديث را نگريستم و بيش تر يقين كردم كه امويان قطعا توطئه اي را براي پوشاندن حقايق و خريدن آبروي از بين رفته شان طرح ريزي كرده بودند و از سويي ديگر مي خواستند كه عصمت پيامبر را خدشه دار سازند.

پس از آن روايت هاي زيادي را در اين زمينه يافتم كه براي اطمينان خاطر توطئه گران، روايت هاي زيادي از زبان پروردگار ساخته و وضع كرده اند.

[20] صحيح بخاري، كتاب التوحيد.

[21] كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلاَّ كَذِبًا - فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا»

كهف (18) آيه 5 - 6.

[22] سنن ترمذي، ج5، ص626؛ فضائل احمد، ج1، ص515.

[23] بقره (2) آيه 111.